PDF نسخه کامل رمان :بوسیدن عروس ممنوع
نویسنده:کاریان کول
ژانر:اروتیک, بزرگسال, عاشقانه
تعداد صفحه:1084
کیفیت فایل:عالی
رمان بوسیدن عروس ممنوع اثر کاریان کول لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها
میشه گفت من دختری در شرایط سخت بودم و اون شوالیه من با زره درخشان بود. اما دقیقتر بخوام بگم من دختری بودم که بدشانسی زیادی داشت و اون پسری بود با هیکل عضلانی و خالکوبیهای زیاد! جود لاکتی معروف به «لاکی» فقط یک کارگر ساختمانی جذاب و متفکر نبود. اون قهرمان شخصی من بود که به نظر میرسید در مکان و زمان مناسب همیشه کنارم حضور داشت. مثل زمانی که ماشینم خراب شد و به یه سواری به خونه نیاز داشتم و زمانی که روی پیادهرو درست روبروش پخش زمین شدم و باید به اورژانس منتقل میشدم. اون لحظات دقیقاً بهترین لحظات من نبودن، اما برای اون بود. ما با هم دوست شدیم و مهم نبود که ۱۶ سال از من بزرگتره. ما وجوه مشترک زیادی داشتیم؛ مثلا عشقمون به موسیقی راک کلاسیک و ماشینهای سریع قدیمی و گذشتههای دردناکمون که ما رو نسبت به عشق و روابط بدبین کرده بود. داستانی آرام و شیرین اما جذاب و عاشقانه، ازدواج مصلحتی با اختلاف سنی بالا!
تکه ای از رمان بوسیدن عروس ممنوع
هیچ حرفی به ذهنم نمیاد.» پیراهن نرم رو روی سینه م میگیرم. «حتی نمیدونم چطوری ازت بخاطر یه همچین چیز شگفت انگیزی تشکر کنم. عاشقشم». به آرومی بغلش میکنم. «مرسی زن عمو سوزی». باورم نمیشه که یه تیشرت اصل ووداستاک رو به من داد. من تیشرتای باحال زیادی دارم، اما هیچکدوم به خفن بودن این یکی نزدیک نمیشن. و حتی خفن ترم هست وقتی که از زن عموی جود بهم رسیده. ما به خرد کردن سبزیجات برمیگردیم و اون همه چیز رو در مورد تجربه ش توی رویداد ووداستاک بهم میگه.
گفت دفعه ی بعد که به اینجا میایم عکسای کنسرت های قدیمی، بچگیای جود و سنجابش رو بهم نشون میده. خیلی مشتاق بود که مجموعه ی آلبومای موسیقیشو بهم نشون بده. مجذوب شدم، اما ذهنم در حال چرخش با احساساته. اون یه زن فوقالعاده شیرین و مهربونه و واضحه که خیلی جود رو دوست داره. احساس گناه وجدان من رو میخوره؛ بودن توی خونه شون به عنوان یه همسر جعلی، و رفتار شدن مثل یه عضو واقعی خونواده شون. توپی از غم توی گلوم رخنه کرده. اگه ازدواجمون واقعی بود فکر کنم همه ی اینا رو دوست داشتم.
بی صبرانه منتظرم تا دوباره زن عمو سوزی و عمو ال رو ببینم و باهاشون بیشتر آشنا بشم. اما نمیدونم هرگز دوباره این کار رو خواهم کرد یا نه. «میدونی داری چیکار میکنی بچه؟» عمو ال میپرسه. از پشت ماشین لباسشویی نگاش میکنم. «این فقط یه ماشین لباسشوییه نه یه سفینه فضایی. فکر کنم شلنگ شل باشه». «ماشین لباسشویی رو نمیگم خنگ. منظورم دخترهس». پوزخند تلخی که از پنج سالگی ازم دیده بود رو بهش میزنم. «تا حالا شده بدونم دارم چیکار میکنم؟» «حدس میزدم».